تو با اون بخواب ، من با دیازپام . . .
تو از اون کام بگیر و من از سیگار . . .
عروسی مان خوب برگزار شد…
حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست، هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است، خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم…
با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند ، یکی بر لب من و دیگری بر لب او…
چشم هایمان میخندد…
میدانیم امشب چه خبر است و این هم شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد…
چشم در چشم، دست در دست و چند پک عمیق و فضای خانه مه آلود میشود…
ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم…
یادم می آید تو ماه هاست که رفته ای بی معرفت و من هنوز با هر نخ سیگار غرق رویای تو می شوم…
نظرات شما عزیزان: